loading...
وبلاگ تفریحی ایرانیان
دعوت به همکاری در سایت

سلام خدمت همه دوستان عزیز و بازدیدکنندگان محترم ، برای سایت به تعدادی نویسنده نیاز داریم ، اگر مایل به همکاری با ما هستید ،


همین الان عضو بشوید و مطالب خود را ارسال کنید در هر زمینه که توانایی دارید و شارژ 2000 هزار هدیه بگیرید

آخرین ارسال های انجمن
عنوان پاسخ بازدید توسط
موبایل مچی ساعتی مدل 2013 1 1103 admin
دستـــگـــــــاه میــنــــی نگـــیــــن زن 1 845 admin
پــــد ضـــد عــــرق مــــای درای 2 817 admin
۳۰ راه برای نفوذ کردن در دل افراد 1 1063 hassanheidar
ارسال اس ام اس رایگان 4 1311 hassanheidar
تیشرت محرم طرح عاشورا 0 724 admin
کامپیوتر را قورت بده! 0 787 admin
پکیج طنز مهران مدیری 0 786 admin
وبلاگ نويس عزيز : با قرار دادن كد زير در وبلاگ خود ضمن محكوميت اين فيلم به جمع امضا 0 817 admin
معرفی بهترین سیستم همکاری در فروش برای کسب در آمد 0 845 admin
گوشی و دستگاه های مجانی معروف فقط با عضویت در Xpongo 0 938 admin
بزرگترین مجموعه آموزشی زبان انگلیسی دنیا English Today 0 786 admin
مانتو پانچو ترنج 0 699 admin
ام پی تری پلیر پرندگان خشمگین - Angry Birds 0 671 admin
بهترین نرم افزار افزایش آمار سایت 0 630 admin
معرفی سرویس وبلاگ دهی کویر بلاگ چرا کوير بلاگ ؟ 0 664 admin
آموزش جامع یوگا به زبان فارسی 0 567 admin
ست کامل موکن میکروتاچ مکس MicroTouch Max 0 573 admin
کیت ترک سیگار Zero Smoke 0 576 admin
آموزش جدید روش های بستن شال و روسری 0 660 admin
لرد ایران بازدید : 267 شنبه 03 مهر 1389 نظرات (0)

آخر شب وقتي كنار منصور دراز كشيدم، گفت:

    • بيست روزه بيچاره م كردي، حالا غير از يه ماه قبلش. اصلا ازت انتظار نداشتم.
    • منم ازت انتظار نداشتم.
    • خب ازت مي ترسيدم كه دروغ گفتم.
    • مگه من لولو خورخوره ام؟ اگه مي گفتي مي خوام برم مشكل فرهان رو حل كنم، مي كشتمت؟
    • فرهان قسمم داده بود نگم، وگرنه مي دوني كه طاقت دوري تو ندارم و مي گفتم.
    • منم طاقت دوري تو ندارم، با اينكه خيلي ازت متنفر شده بودم، ولي هوست رو مي كردم.
    • مگه من هوس انگيزم خانمي؟
    • بله.
    • فداي اون صداقتت بشم.

و بوسه به گونه ام زد و ادامه داد:

  • حالا اين ناز نازي كي به دنيا مياد؟
  • هشت ماه ديگه، يعني حدودا اواسط ارديبهشت.
  • براي تشريف فرماييش لحظه شماري مي كنم. ديدي نذاشتم بري؟
  • پس مخصوصا اين كار رو كردي. ولي من كه رفتم.
  • اين فسقلي باعث شد برگردي. ترفند خوبي زدم.
  • نكنه با اومدنش منو از ياد ببري منصور.
  • اون وقت هم همسرم هستي، هم مادر بچه م، پس دو برابر دوستت دارم.
  • منم همين طور. مي دوني منصور، اين آرزوي گيتي بود كه ازت بچه داشته باشه. مي گفت افتخار مي كنم پدر فرزندم منصوره. ولي خب عمرش به دنيا نبود. احساس مي كنم فرزند اونو تو وجودم پرورش مي دم. ديشب خواب ديدم گيتي مي گه مي خوام برم پيش بچه هام، يعني بچه منو بچه خودش مي دونه. يكي هم خودش داشت مي شه دو تا، براي همين جمع بسته.

آخر شب وقتي كنار منصور دراز كشيدم، گفت:

    • بيست روزه بيچاره م كردي، حالا غير از يه ماه قبلش. اصلا ازت انتظار نداشتم.
    • منم ازت انتظار نداشتم.
    • خب ازت مي ترسيدم كه دروغ گفتم.
    • مگه من لولو خورخوره ام؟ اگه مي گفتي مي خوام برم مشكل فرهان رو حل كنم، مي كشتمت؟
    • فرهان قسمم داده بود نگم، وگرنه مي دوني كه طاقت دوري تو ندارم و مي گفتم.
    • منم طاقت دوري تو ندارم، با اينكه خيلي ازت متنفر شده بودم، ولي هوست رو مي كردم.
    • مگه من هوس انگيزم خانمي؟
    • بله.
    • فداي اون صداقتت بشم.

و بوسه به گونه ام زد و ادامه داد:

    • حالا اين ناز نازي كي به دنيا مياد؟
    • هشت ماه ديگه، يعني حدودا اواسط ارديبهشت.
    • براي تشريف فرماييش لحظه شماري مي كنم. ديدي نذاشتم بري؟
    • پس مخصوصا اين كار رو كردي. ولي من كه رفتم.
    • اين فسقلي باعث شد برگردي. ترفند خوبي زدم.
    • نكنه با اومدنش منو از ياد ببري منصور.
    • اون وقت هم همسرم هستي، هم مادر بچه م، پس دو برابر دوستت دارم.
    • منم همين طور. مي دوني منصور، اين آرزوي گيتي بود كه ازت بچه داشته باشه. مي گفت افتخار مي كنم پدر فرزندم منصوره. ولي خب عمرش به دنيا نبود. احساس مي كنم فرزند اونو تو وجودم پرورش مي دم. ديشب خواب ديدم گيتي مي گه مي خوام برم پيش بچه هام، يعني بچه منو بچه خودش مي دونه. يكي هم خودش داشت مي شه دو تا، براي همين جمع بسته.
    • گيسو! از اين پله ها زياد بالا پايين نكن، لباس بلند نپوش، حسابي هم خودت رو تقويت كن، آروم و خونسرد باش، عصباني نشو و استراحت كن.
    • منصور اگه قرار باشه هشت ماه بهم سفارش كني، رواني مي شم ها
    • نگرانم گيسو، خاطره خوبي ندارم. باورم نمي شه بچه م رو به چشم ببينم.
    • انشاءالله مي بيني، توكل به خدا. از اين حرفا هم نزن.
    • بله ياد خدا آرام بخش دلهاست.
    • لابد شركت هم نبايد بيام.
    • اتفاقا كنار خودم باشي راحت تره. فقط بپا اخلاقت عوض نشه.
    • منصور!
    • خوب دو دانگ صاحب شدي ها، شيطون!
    • زحمت كشيدم.
    • اينهم حق الزحمه شما.

و مرا بوسيد و بوسيد.

    • من فقط تو رو مي خوام منصور، اون شركت حق مادرت هم هست.
    • دو دانگ مال من، دو دانگ مال تو، دو دانگ مال مادر.
    • پس اين بيچاره چي؟
    • اين پدر سوخته كه وارث همه ماست.
    • پدرش كجاش سياه سوخته س؟ ماشاءالله! خدا روز به روز سفيدتر و خوشگلترت كنه! قربونت برم الهي!
    • واي واي از اين نازها نريز كه ديوونه مي شم. الهي منصور پيش مرگت بشه.

********************************

پنج شنبه طبق دعوت قبلي، خانواده آقا كريم به منزل ما آمدند. نسرين با آن موهاي صاف و بلند مشكي، چشمان درشت و مژه هاي برگشته، بيني قلمي و لبهاي غنچه اش دل مرا به لرزه درمي آورد، واي به حال فرهان كت و شلوار مشكي دخترانه اي پوشيده بود و مثل هميشه سنگين و موقر بود. فرهان نيم ساعت بعد رسيد. با آقايان دست داد و با خانمها سلام و احوالپرسي كرد.

منصور شروع به معرفي كرد. فرهان هنگامي كه مي نشست، نگاهي به نسرين انداخت، بعد به من نگاه كرد و لبخند زد فهميدم پسنديده.

منصور كمي از كمالات فرهان و كمي از فضايل اخلاقي خانواده آقا كريم تعريف كرد و مجلس را گرم كرد. وروجكي بود كه لنگه نداشت.

ثريا براي صرف شام صدا زد و همه سر ميز رفتند. من و منصور بيرون سالن، از فرهان پرسيديم:

    • خب چي شد؟
    • باور كنيد سي و سه ساله دنبال همچين دختري مي گردم.
    • گيسو جان بدون دروغ مي گه. چون يه روز هم اين حرفها رو به گيتي و تو مي زد. اينو من مي شناسم.

زديم زير خنده. فرهان گفت:

    • دخترهاي خوب كم نيستن، اينم دوست گيتي خانم خدا بيامرز و گيسو خانمه.
    • تو هر دختري رو مي بيني، مي گي تو روياهام دنبال شما مي گشتم؟

زديم زير خنده.

    • نمي دونم چطور تا حالا متوجه ايشون نشده بودم؟ البته چهره شون آشناست.
    • براي اينكه اهل خودنمايي و جلب توجه و بزن و برقص نيست. تازه اون لختي پتي ها مگه واسه تو حواس مي ذارن؟
    • گيسو خانم، تو رو خدا از دستم نره.
    • پرويز خجالت بكش. يه كم خودت رو كنترل كن.
    • آخه شانس ندارم. مي ترسم ترتيب اينم بدي منصور جان.

صداي خنده بلند شد.

    • پس ببريم و بدوزيم؟
    • بله فقط بگيد لباسم كي حاضره؟ يعني كي مي تونم تنم كنم؟

و چشمك زد.

    • خيلي رو داري پرويز! برو دعا كن نسرين قبول كنه. صد تا مثل تو رو جواب كرده.
    • بفرمايين. منتظرن.

مادرجون سر ميهمانها را خوب گرم كرده بود. عذرخواهي كرديم و سر ميز نشستيم. براي اينكه فرهان را با زبان شيرين نسرين آشنا كنم، پرسيدم:

    • راستي نسرين جان ثبت نام كردي؟
    • بله گيسو جان، ديروز ثبت نام كردم.
    • دو سال ديگه مي شي دبير ادبيات. به به!
    • ممنون.
    • حالا چرا ادبيات رو انتخاب كردي؟
    • عاشق شعر و نوشتنم. احساس كردم استعدادم تو اين رشته بيشتره.
    • خيلي عاليه. منم خيلي ادبيات را دوست داشتم ولي بابا معتقد بودن كه زبان بيشتر به دردم مي خوره.

و به زبانم اشاره كردم و ادامه دادم:

    • خيلي راست مي گفتن. فعلا زبان باعث خوشبختي من و گيتي شد.

همه خنديدند. و منصور گفت:

    • انشاالله ادبيات هم، براي شما خوشبختي به ارمغان بياره، نسرين خانم.
    • ممنونم مهندس. اما فكر مي كنم زيبايي، نجابت، صداقت و دلسوزي گيسو جان بود كه باعث خوشبختيش شد، البته اينها همه خواست پروردگاره.

فرهان نگاه تحسين آميزي به نسرين كرد و گفت:

    • حق با شماست نسرين خانم.

منصور نگاه بامزه اي به من كرد و ابرويي بالا انداخت.

آقا كريم گفت:

    • خدا شاهده وقتي گيسو خانم گيسو خانم رو تو ترمينال سوار كردم، مهرشون به دلم نشست. انگار نسرين و نرگسم بودن. قسمت چيز عجيبيه. روح گيتي خانم شاد، چه دختر خوبي بود! درست مثل گيسو خانم، خوش اخلاق، خوش رفتار، با محبت و همه چي تموم.
    • شما لطف دارين. خوبي از خودتونه. گيتي هم شما رو دوست داشت.

پدر گفت:

    • اگه مادرشون رو مي ديدين چي مي گفتين آقا كريم/ زن نمونه اي بود.
    • خدا رحمتشون كنه.

توي دلم گفتم حتما شب مادرجون پوست از كله بابام مي كنه. كه مادر گفت:

    • بله ديگه. دختر به مادرش مي ره، هم خوشگليش هم اخلاقش.
    • ممنون مادر جون. خدا مليحه جون رو رحمت كنه. مطمئنم ايشون هم از زيبايي و خانمي نمونه كامل شما بودن.
    • ممنونم دخترم.

بعد از غذا به سالن پذيرايي برگشتيم و به صحبت ادامه داديم.

فرداي آن روز با طاهره خانم تماس گرفتم و از نسرين براي فرهان خواستگاري كردم. طاهره خانم ذوق زده شده بود. چنين دامادي، آرزوي ديرينه او و آقا كريم بود. از نرگس هم كه خيالشان آسوده بود، مرتضي هم از نرگس خواستگاري كرده بود.

طاهره خانم گفت:

    • ما كه از خدامونه دخترم، ولي اين نسرين قبول نمي كنه. خودت كه مي دوني چه عقايدي داره. مي گه حتما بايد همسرم هم سطح خودمون يا فقط كمي بالاتر باشن

از طاهره خانم خواستم كه اجازه دهد با خود نسرين صحبت كنم. بعد از سلام و احوالپرسي به او گفتم:

    • خوشگلي و خانمي كار دستت داد دختر. مهندس فرهان رو شديدا شيفته و ديوونه كردي. حق با تو بود. به خودنمايي و رقص نيست، اونكه بايد بياد مياد.
    • برو، دست بردار گيسو.
    • به جان تو شوخي نمي كنم.
    • منو چه به مهندس فرهان؟ حرفا مي زني ها!
    • فعلاً كه به التماس افتاده. ديشب سفارش مي كرد تو رو خدا از دستم نره، سي و سه ساله دنبال همچين دختري مي گردم.
    • به گيتي خدايا بيامرز هم همين حرفا رو زده بود، همين طور به خود تو.
    • خب، ما سه تا مثل هميم: خوب، خانم، باوقار، زيبا!
    • البته! البته!
    • خب، چي مي گي؟
    • آرزومه چنين همسري داشته باشم. يعني اي كاش ما هم پولدار بوديم كه مي تونستم چنين همسري اختيار كنم، اما خودت كه وضع ما رو مي دوني. ما يه زندگي معمولي داريم و البته با صفا. نا شكري هم نمي كنم. فقط معيارم براي انتخاب اينه كه اولاً با ايمان و خوش اخلاق باشه. دوماً تحصل كرده باشه. سوماً در سطح خودمون باشه، چه از نظر مالي، چه از نظر فرهنگي. خودت كه ديدي من چه خواستگارهايي رو رد كرده م.
    • آره، مي دونم چه كله شقي هستي، بالا خونه تو اجاره دادي.
    • اگه وضع ما رو ببينه، نظرش عوض مي شه.
    • هيچ هم اين طور نيست. لگد به بخت خودت نزن. فرهان مرد ايده ال توئه.
    • البته، ولي من معذوريت دارم. ازشون عذرخواهي كن.
    • نسرين! خواهش مي كنم بازي در نيار.
    • به خدا بازي در نميارم. جدي مي گم. من حاظر نيستم زن مرد پولداري بشم و تحقير بشم.
    • اون اهل تحقير و مسخره كردن نيست. پسر با ايمان و فهميده ايه. من آدم بد به تو معرفي نمي كنم.
    • مي دونم. ازت ممنونم گيسو، ولي شرمنده م.
    • نسرين عاقل باش. حيفه.
    • شرمنده م. يه ضرب المثل هست كه مي گه هميشه پات رو به اندازه گليمت دراز كن.
    • ديوونه، برو زن يه گدا بشو كه هشتت گرو نهت باشه و همان گليم هم نداشته باشه.
    • راضي ترم، بهتر از سرزنش و تحقير هميشگي يه.
    • واقعاً نمي خواي؟
    • واقعاً.
    • باشه، هر طور ميلته. در مورد ازدواج نمي شه اصرار كرد.
    • ازت ممنونم. از قول من عذرخواهي كن گيسو جان.
    • مسئله اي نيست. خدانگهدار.

منصور با حوله از حمام بيرون آمد و پرسيد:

    • چيه؟ چرا پكري گيسو جان؟ زانوي غم به بغل گرفتي. نبينم عزيزم تو رو در اين حال!
    • نسرين مي گه نمي خوام.
    • عجب دختر فهميده ايه! عاقل، باهوش، باريكلا! دماغ فرهان رو خوب سوزوند.
    • منصور.
    • آخه عزيزم، من كه گفتم قبول نمي كنه. چيز عجيبي نبود.
    • حالا چيكار كنيم؟
    • هيچي، به فرهان بگو يكي ديگه برات پيدا مي كنم.
    • به همين سادگي؟ اون دلش رو خوش كرده.
    • ديگه بدتر از دست دادن تو و گيتي كه نيست.
    • دختره بي عقل دنبال گداگدوله ها مي گرده!
    • از اين بفهم كه دختر قانع و مغروريه.
    • منصور، يه كم كله ات رو به كار بنداز، ببين چيكار كنيم؟
    • انقدر به اعصابت فشار نيار، واسه بچه م خوب نيست.
    • حالا ديگه واسه ما بچه دوست شدي؟ گيسو مرد كه مرد، مسئله اي نيست؟
    • خدا نكنه.

كمي ادوكلن به كف دستش زد و آن را با چند ضربه به صورتش ماليد، بعد آمد روي تخت كنارم نشست و گفت:

    • دوست توئه، قلقش رو تو بهتر بلدي.
    • خيلي التماسش كردم. ديگه چي كار كنم؟
    • حتماً قسمت نيست گيسو جان، خودت رو ناراحت نكن. من مي گم بنفشه رو واسه فرهان جور كنيم.
    • من به خونواده آقا كريم مديونم و بايد كاري كنم اين وصلت سر بگيره، چون فرهان پسر خوبيه.
    • خب پس نا اميد نشو و دوباره برو جلو. خودت يادت رفته چقدر التماسم كردي؟

بربر نگاهش كردم.

    • چرا اين طوري نگام مي كني گيسو جان؟ مي گم يادت رفته چقدر التماست كردم؟ اين حرف بديه؟
    • نه حرف درست كجاش بده منصور جان؟
    • اي شيطون بلا.
    • منصور من دارم فكرم رو متمركز مي كنم. مزاحم نشو.
    • گور باباي پرويز كرده، فكر من باش زن.
    • لااله الا الله
    • قديمها مردها كه از حمام بيرون مي اومدن، زنهاشون بقچه اي براشون پهن مي كردن، نازي نوازشي، ماساژي، مشت و مالي. كاش تو عصر قديم به دنيا اومده بودم. انگار نه انگار منصور خان از حموم اومده بيرون. والله هويج رو كه مي شورن، دستي به سر و روش مي كشن ببينن تميز شده يا نه؟ از هويج كمتريم گيسو خانم؟

آخر مرا به خنده آورد حقه باز!

· شما آقايي، ولي موقعيت آدم رو بايد درك كني. هويج كي مياد مي گه منو بشورين، منو ماساژ بدين؟

· بابا ما آدميم نه هويج. من كجام نارنجيه زن؟

· حالا سرت رو بذار رو پام تا ببينم خودت رو تميز شستي يا نه، عزيزم؟

· با كمال ميل آخيش.

موهاي منصور را نوازش كردم كمي شانه هايش را ماليدم و گفتم:

· مي دوني منصور، وقتي خودم رو خوشبخت ترين زن دنيا مي بينم، دلم مي سوزه نسرين خودش رو از اين نعمت محروم كنه. فرهان مثل توئه، زن دوست و با عاطفه. براي همين انقدر مصرم.

· اون طرف قضيه رو هم بگو عزيزم، بگو كه فرهان هم مثل منصور خوشبخت مي شه.

· اون رو تو بايد مي گفتي كه گفتي. ممنونم.

· من مي گم به فرهان بگيم خودش بره جلو، اين طوري توي رودرواسي مي افتن و قبول مي كنن. بره موي دماغشون بشه.

· اگه نكنن؟

· خب فرقي با الان نداره، ما سعي خودمون رو كرديم.

· پس بلند شو به فرهان زنگ بزن.

· حالا بعداً.

· بلند شو ديگه، دستم درد گرفت. ماساژ كافيه، خيلي تميز شستي به خدا.

· امان از دست اين مويز كه آرامش رو از ما سلب كرده، تازه داشتم گرم مي شدم.

منصور شماره فرهان را گرفت و قضيه را به او گفت. از مكالمه آنها فهميدم كه فرهان خيلي التماس مي كند. منصور هم نگذاشت و نه برداشت، بي رحم گفت:

· من كه بهت چند سال پيش گفتم تو تا آخر عمرت مجرد مي موني. به حرفهاي من ايمان داشته باش، ولي حالا چون پسر خوبي هستي و گيسو وكيل مدافعته، مي خوام دعوتت كنم اينجا، به نسرين هم مي گيم بياد، با هم حرف بزنين. بلكه حلقه به انگشتت رفت. گفتم يه كم لاغر كن پسر جان.

در حالي كه مي خنديدم گفتم:

· منصور انقدر اذيتش نكن، خدا رو خوش نمياد.

وقتي منصور گوشي را گذاشت، به نسرين زنگ زدم و از او خواهش كردم غروب به منزل ما بيايد. با اصرار من پذيرفت. به فرهان هم خبر داديم كه بيايد. حالا يا به هدف مي خورد يا نمي خورد.

غروب آمدند. نسرين كت و دامن آبي نيلي خوشرنگي پوشيده بود كه خيلي نازترش كرده بود، حتي ذره اي هم آرايش نكرده بود. بعد از سلام و احوالپرسي و پذيرايي، منصور گفت:

· بدون تعارف، بريم سر اصل مطلب، چون مي دونم الان دل تو دل پرويز نيست.

نسرين و فرهان با خجالت نگاهي به هم كردند. منصور ادامه داد:

· ببين نسرين خانم! غرض از اينكه دوباره مزاحمتون شديم، اينه كه يه جوري بله رو ازتون بگيريم و البته از پدر و مادرتون قبلاً كسب اجازه كرديم. من شخصاً فرهان رو تضمين مي كنم. الان حدوداً نه ساله با ايشون همكارم و همه ش ازش بدي ديدم. از من مي شنوين اصلاً رضايت ندين.

فرهان با تعجب به منصور چشم دوخت. همه زديم زير خنده. فرهان گفت:

· آدم يه دوست مثل شما داشته باشه، نياز به دشمن نداره. هر چي رشته كرديم پنبه كردين مهندس!

· اگر حقيقت رو نگم، پيش خدا مسئولم.

صداي خنده در اتاق پيچيد. منصور ادامه داد:

· نه، حالا از شوخي بگذريم، فرهان رو مثل برادر مي دونم. خدا گواهه. اصلاً مي خواستم مليحه خدا بيامرز رو بدم بهش. حرف نداره، طرز فكرش قابل تحسينه، بيانش قابل ستايشه و اخلاقش غير قابل تحمل. اصلاض نمي شه دو كلمه باهاش حرف حساب زد.

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
  • جمعه 01 آذر 1392
  • پنجشنبه 30 آبان 1392
  • سه شنبه 28 آبان 1392
  • چهارشنبه 25 ارديبهشت 1392
  • سه شنبه 10 ارديبهشت 1392
  • شنبه 07 ارديبهشت 1392
  • سه شنبه 27 فروردين 1392
  • جمعه 23 فروردين 1392
  • چهارشنبه 09 اسفند 1391
  • يکشنبه 15 بهمن 1391
  • چهارشنبه 04 بهمن 1391
  • جمعه 29 دی 1391
  • دوشنبه 24 مهر 1391
  • شنبه 04 شهريور 1391
  • پنجشنبه 26 مرداد 1391
  • يکشنبه 22 مرداد 1391
  • جمعه 20 مرداد 1391
  • چهارشنبه 18 مرداد 1391
  • سه شنبه 17 مرداد 1391
  • دوشنبه 16 مرداد 1391
  • سه شنبه 10 مرداد 1391
  • شنبه 31 تير 1391
  • پنجشنبه 29 تير 1391
  • چهارشنبه 28 تير 1391
  • سه شنبه 27 تير 1391
  • يکشنبه 18 تير 1391
  • جمعه 09 تير 1391
  • پنجشنبه 08 تير 1391
  • جمعه 26 خرداد 1391
  • پنجشنبه 25 خرداد 1391
  • جمعه 12 خرداد 1391
  • پنجشنبه 11 خرداد 1391
  • چهارشنبه 10 خرداد 1391
  • سه شنبه 09 خرداد 1391
  • دوشنبه 08 خرداد 1391
  • شنبه 06 خرداد 1391
  • جمعه 05 خرداد 1391
  • جمعه 5 خرداد 1391
  • پنجشنبه 04 خرداد 1391
  • پنجشنبه 4 خرداد 1391
  • دوشنبه 01 خرداد 1391
  • يکشنبه 31 ارديبهشت 1391
  • جمعه 29 ارديبهشت 1391
  • چهارشنبه 27 ارديبهشت 1391
  • سه شنبه 26 ارديبهشت 1391
  • يکشنبه 24 ارديبهشت 1391
  • جمعه 15 ارديبهشت 1391
  • چهارشنبه 13 ارديبهشت 1391
  • شنبه 02 ارديبهشت 1391
  • شنبه 2 ارديبهشت 1391
  • چهارشنبه 30 فروردين 1391
  • سه شنبه 29 فروردين 1391
  • دوشنبه 28 فروردين 1391
  • سه شنبه 9 اسفند 1390
  • يکشنبه 7 اسفند 1390
  • چهارشنبه 5 بهمن 1390
  • يکشنبه 2 بهمن 1390
  • يکشنبه 25 دی 1390
  • چهارشنبه 21 دی 1390
  • سه شنبه 13 دی 1390
  • سه شنبه 6 دی 1390
  • يکشنبه 4 دی 1390
  • شنبه 3 دی 1390
  • چهارشنبه 30 آذر 1390
  • يکشنبه 27 آذر 1390
  • جمعه 25 آذر 1390
  • سه شنبه 22 آذر 1390
  • پنجشنبه 17 آذر 1390
  • دوشنبه 14 آذر 1390
  • يکشنبه 13 آذر 1390
  • شنبه 12 آذر 1390
  • جمعه 11 آذر 1390
  • يکشنبه 6 آذر 1390
  • شنبه 5 آذر 1390
  • چهارشنبه 25 آبان 1390
  • سه شنبه 24 آبان 1390
  • چهارشنبه 18 آبان 1390
  • دوشنبه 9 آبان 1390
  • پنجشنبه 5 آبان 1390
  • يکشنبه 24 مهر 1390
  • شنبه 23 مهر 1390
  • چهارشنبه 20 مهر 1390
  • سه شنبه 19 مهر 1390
  • دوشنبه 18 مهر 1390
  • يکشنبه 17 مهر 1390
  • چهارشنبه 13 مهر 1390
  • يکشنبه 20 شهريور 1390
  • پنجشنبه 17 شهريور 1390
  • سه شنبه 8 شهريور 1390
  • دوشنبه 31 مرداد 1390
  • پنجشنبه 27 مرداد 1390
  • پنجشنبه 20 مرداد 1390
  • چهارشنبه 19 مرداد 1390
  • يکشنبه 16 مرداد 1390
  • جمعه 14 مرداد 1390
  • پنجشنبه 13 مرداد 1390
  • چهارشنبه 12 مرداد 1390
  • سه شنبه 11 مرداد 1390
  • يکشنبه 9 مرداد 1390
  • شنبه 8 مرداد 1390
  • جمعه 7 مرداد 1390
  • چهارشنبه 5 مرداد 1390
  • سه شنبه 4 مرداد 1390
  • دوشنبه 3 مرداد 1390
  • يکشنبه 2 مرداد 1390
  • شنبه 1 مرداد 1390
  • پنجشنبه 30 تير 1390
  • چهارشنبه 29 تير 1390
  • سه شنبه 28 تير 1390
  • دوشنبه 27 تير 1390
  • يکشنبه 26 تير 1390
  • شنبه 25 تير 1390
  • جمعه 24 تير 1390
  • پنجشنبه 23 تير 1390
  • پنجشنبه 22 تير 1390
  • چهارشنبه 22 تير 1390
  • دوشنبه 20 تير 1390
  • يکشنبه 19 تير 1390
  • شنبه 18 تير 1390
  • جمعه 17 تير 1390
  • دوشنبه 13 تير 1390
  • يکشنبه 12 تير 1390
  • شنبه 11 تير 1390
  • جمعه 10 تير 1390
  • پنجشنبه 9 تير 1390
  • چهارشنبه 8 تير 1390
  • دوشنبه 6 تير 1390
  • يکشنبه 5 تير 1390
  • شنبه 4 تير 1390
  • پنجشنبه 2 تير 1390
  • سه شنبه 31 خرداد 1390
  • دوشنبه 30 خرداد 1390
  • يکشنبه 29 خرداد 1390
  • دوشنبه 23 خرداد 1390
  • يکشنبه 22 خرداد 1390
  • شنبه 21 خرداد 1390
  • سه شنبه 17 خرداد 1390
  • دوشنبه 16 خرداد 1390
  • سه شنبه 10 خرداد 1390
  • يکشنبه 8 خرداد 1390
  • شنبه 7 خرداد 1390
  • جمعه 6 خرداد 1390
  • چهارشنبه 4 خرداد 1390
  • سه شنبه 3 خرداد 1390
  • دوشنبه 2 خرداد 1390
  • يکشنبه 1 خرداد 1390
  • جمعه 30 ارديبهشت 1390
  • پنجشنبه 29 ارديبهشت 1390
  • چهارشنبه 28 ارديبهشت 1390
  • سه شنبه 27 ارديبهشت 1390
  • يکشنبه 25 ارديبهشت 1390
  • شنبه 24 ارديبهشت 1390
  • جمعه 23 ارديبهشت 1390
  • پنجشنبه 22 ارديبهشت 1390
  • چهارشنبه 21 ارديبهشت 1390
  • دوشنبه 19 ارديبهشت 1390
  • پنجشنبه 15 ارديبهشت 1390
  • چهارشنبه 14 ارديبهشت 1390
  • سه شنبه 13 ارديبهشت 1390
  • دوشنبه 12 ارديبهشت 1390
  • يکشنبه 11 ارديبهشت 1390
  • شنبه 10 ارديبهشت 1390
  • جمعه 9 ارديبهشت 1390
  • پنجشنبه 8 ارديبهشت 1390
  • سه شنبه 6 ارديبهشت 1390
  • دوشنبه 5 ارديبهشت 1390
  • يکشنبه 4 ارديبهشت 1390
  • شنبه 3 ارديبهشت 1390
  • جمعه 2 ارديبهشت 1390
  • پنجشنبه 1 ارديبهشت 1390
  • دوشنبه 29 فروردين 1390
  • شنبه 27 فروردين 1390
  • پنجشنبه 25 فروردين 1390
  • چهارشنبه 24 فروردين 1390
  • دوشنبه 22 فروردين 1390
  • يکشنبه 21 فروردين 1390
  • شنبه 20 فروردين 1390
  • پنجشنبه 18 فروردين 1390
  • سه شنبه 16 فروردين 1390
  • دوشنبه 15 فروردين 1390
  • پنجشنبه 26 اسفند 1389
  • چهارشنبه 25 اسفند 1389
  • سه شنبه 24 اسفند 1389
  • دوشنبه 23 اسفند 1389
  • يکشنبه 22 اسفند 1389
  • شنبه 21 اسفند 1389
  • چهارشنبه 18 اسفند 1389
  • سه شنبه 17 اسفند 1389
  • دوشنبه 16 اسفند 1389
  • پنجشنبه 12 اسفند 1389
  • چهارشنبه 11 اسفند 1389
  • سه شنبه 10 اسفند 1389
  • شنبه 7 اسفند 1389
  • پنجشنبه 5 اسفند 1389
  • چهارشنبه 4 اسفند 1389
  • سه شنبه 3 اسفند 1389
  • يکشنبه 1 اسفند 1389
  • شنبه 30 بهمن 1389
  • چهارشنبه 27 بهمن 1389
  • سه شنبه 26 بهمن 1389
  • يکشنبه 24 بهمن 1389
  • شنبه 23 بهمن 1389
  • سه شنبه 19 بهمن 1389
  • دوشنبه 18 بهمن 1389
  • شنبه 16 بهمن 1389
  • دوشنبه 11 بهمن 1389
  • يکشنبه 10 بهمن 1389
  • شنبه 9 بهمن 1389
  • پنجشنبه 7 بهمن 1389
  • چهارشنبه 6 بهمن 1389
  • دوشنبه 4 بهمن 1389
  • يکشنبه 3 بهمن 1389
  • شنبه 2 بهمن 1389
  • پنجشنبه 30 دی 1389
  • چهارشنبه 29 دی 1389
  • سه شنبه 28 دی 1389
  • دوشنبه 27 دی 1389
  • يکشنبه 26 دی 1389
  • چهارشنبه 22 دی 1389
  • سه شنبه 21 دی 1389
  • دوشنبه 20 دی 1389
  • يکشنبه 19 دی 1389
  • سه شنبه 14 دی 1389
  • جمعه 10 دی 1389
  • دوشنبه 6 دی 1389
  • يکشنبه 5 دی 1389
  • شنبه 4 دی 1389
  • جمعه 3 دی 1389
  • سه شنبه 30 آذر 1389
  • دوشنبه 29 آذر 1389
  • يکشنبه 28 آذر 1389
  • شنبه 27 آذر 1389
  • سه شنبه 23 آذر 1389
  • دوشنبه 22 آذر 1389
  • يکشنبه 21 آذر 1389
  • چهارشنبه 17 آذر 1389
  • دوشنبه 15 آذر 1389
  • يکشنبه 14 آذر 1389
  • دوشنبه 8 آذر 1389
  • شنبه 29 آبان 1389
  • پنجشنبه 27 آبان 1389
  • چهارشنبه 26 آبان 1389
  • سه شنبه 18 آبان 1389
  • چهارشنبه 12 آبان 1389
  • شنبه 8 آبان 1389
  • يکشنبه 2 آبان 1389
  • سه شنبه 27 مهر 1389
  • دوشنبه 26 مهر 1389
  • يکشنبه 25 مهر 1389
  • شنبه 24 مهر 1389
  • پنجشنبه 22 مهر 1389
  • چهارشنبه 21 مهر 1389
  • سه شنبه 20 مهر 1389
  • يکشنبه 18 مهر 1389
  • شنبه 17 مهر 1389
  • پنجشنبه 15 مهر 1389
  • چهارشنبه 14 مهر 1389
  • سه شنبه 13 مهر 1389
  • يکشنبه 11 مهر 1389
  • شنبه 10 مهر 1389
  • دوشنبه 5 مهر 1389
  • يکشنبه 4 مهر 1389
  • شنبه 3 مهر 1389
  • جمعه 2 مهر 1389
  • سه شنبه 30 شهريور 1389
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 2267
  • کل نظرات : 162
  • افراد آنلاین : 13
  • تعداد اعضا : 77
  • آی پی امروز : 294
  • آی پی دیروز : 250
  • بازدید امروز : 643
  • باردید دیروز : 413
  • گوگل امروز : 8
  • گوگل دیروز : 3
  • بازدید هفته : 1,560
  • بازدید ماه : 11,006
  • بازدید سال : 143,635
  • بازدید کلی : 2,854,037